جوخه ترور عقلانیت
تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۴۴۵۷۳
آنچه از واقعه برجای ماندهبود، پیکر زخمخورده و مجروح مغز متفکر جمهوری اسلامی، آیتا... مرتضی مطهری، در کنار خودروی حاجتقی حاجیطرخانی بود که حالا فقط با گذشت نزدیک به ۶۰ روز از پیروزی انقلاب۵۷، به ضرب گلوله ضدانقلاب، بر کف خیابان افتادهبود.
شاهدان واقعه، بعدا تعریف کردند که یکی از افراد گروه چهارنفره ترور، با نزدیکشدن به آقای مطهری که تازه منزل دکتر سحابی را ترک کردهبود، گلوله را به سمت سر او شلیک کرد و آن جمع بهتزده و ملول را بهجای گذاشته و گریختهبودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سپهبد قرنی، حاجیطرخانی، آیتا... قاضی طباطبایی و آیتا... مفتح، حاجمهدی عراقی و چند نفر دیگر، فهرست کامل ترورشدگان فرقانند که در ظرف زمانی چند ماه، به مطهری شهید پیوستند. کار شناسایی و دستگیری اعضای این گروه، با دشواری و صرف زمان و تحمل هزینههایی گزاف به انجام رسید اما آنچه در این فرآیند برای همگان تاسفآورتر و مایه تعجب شد، آشنایی با روحیات و گرایشهای گروه تروریستها و سردمدار آنها، اکبر گودرزی بود. وقتی که عکس گودرزی برای شناسایی در روزنامهها منتشر شد، خیلیها از تماشای یک عکس سه در چهار از چهره یک روحانی غافلگیر شدند. با دستگیری او و دیگر همراهانش، و مشاهده اظهارات و دفاعیاتشان، این حجم از شگفتی و پرسش چندبرابر شد: چگونه یک طلبه، به این نتیجه رسیدهبود که مطهری، قاضی طباطبایی و مفتح را باید کشت؟
تحجر یا مد روز زدگی؟
گودرزی، در بازجوییها و مباحثات دادگاه و غیر آن، چهرهای کاملا مذهبی و داعیهدار توحید و طرفداری از مستضعفان از خود به نمایش گذاشت. او تا لحظه آخر، از عقاید و عمل خود دفاع کرد و آنها را به قرآن و معارف اسلامی ارجاع داد. این چهره، عقاید، اظهارات و تقابلش با روحانیت نواندیش و انقلابی که مطهری و امثال او نمایندهاش بودند، همگان را به این نتیجه رساندهبود که مشی تروریستی و سنگدلانه گودرزی و فرقان، ریشه در یک چیز داشتهاست: تحجر دینی و نگاه قشریگرانه آنها به اسلام و تشیع. چیزی که در تاریخ اسلام، یادآور گروه خوارج، و مسلمانهای جاینماز آبکشیده با پیشانی پینهبسته اما ظاهربین و جاهل و غافل است که با اتکا به خط قرآن و ظواهر شرع، به جنگ باطن قرآن و جانشین رسولخدا، امامعلی(ع) رفتند و تا فرق او را در محراب مسجد کوفه نشکافتند، دست از جهالت برنداشتند.
بااینحال، اکبر گودرزی، با آنکه چهرهای بهظاهر مذهبی داشت اما بههیچوجه سنتی و متحجر نبود. از قضا، دیدگاههای او درباره اسلام، مبارزه و حکومت، متاثر از مد روزترین دیدگاههای رایج سیاسی زمانش، یعنی مارکسیسم، عملگرایی و مبارزه سیاسی بود. گودرزی، بدون آنکه تحصیلات حوزوی خود را تا مدارج قابلتوجهی ادامه دهد، خیلی زود از ساختار رایج حوزههای علمیه فاصله گرفت و خود به تحقیق و تحصیل در معارف اسلامی پرداخت. سخنرانیهای دکتر علی شریعتی، که نقدهایی جدی به وضع و عملکرد برخی روحانیون داشت در این تصمیم او بیتاثیر نبود. شریعتی، از دو نوع اسلام سخن میگفت: اسلامی سیاسی، انقلابی، عدالتخواه و عاری از خرافات و سنتهای انحرافی، و اسلامی که در خدمت دربارها و طاغوتها، و آغشته به خرافات و سنتهای نادرست و دستساز انسانهاست. بر همین اساس، روحانیون را هم به دو دسته تقسیم میکرد: روحانیونی که خدمتگزار دربارهای ستمپیشهاند و اسلام را به مادهمخدری برای فریبدادن تودهها و سرگرم کردن آنها به خرافههای تحمیلشده بر دین تبدیل کردهاند، و روحانیونی که اسلام حقیقی را از زیر غبار آن سنتهای غلط بیرون آورده، در قامت مکتبی مبارز و عدالتخواه برای احقاق حقوق بندگان خدا عرضه داشتهاند. در شرایطی که برای خیلی از مخاطبان شریعتی، واضح بود که مصداق دسته دوم از روحانیون، افرادی چون امامخمینی و یاران مبارز او هستند و بنابراین، نباید همه روحانیت را با اتکا به نظرات شریعتی رد و تخطئه کرد اما بخش دیگری از مخاطبان او، دچار برداشت دیگری شدند و با استفاده از ادبیات و مباحث شریعتی، به جنگ آنچه «طبقه روحانیت و استبداد آخوندی» میخواندند رفتند و همه را به یک چوب راندند.
گودرزی به این نتیجه رسیدهبود که برای فهم معارف و ارجاع به دین، نیازی به روحانیت و فقها نیست. او گرچه تحصیل علوم دینی و فقیهشدن را رد نمیکرد اما اختصاص صلاحیت اظهارنظر دینی به مجتهدان و دانشمندان دین را قبول نداشت. به اعتقاد او، هر مسلمانی میتواند به مطالعه دین بپردازد و سپس به اظهارنظر درباره مسائل مختلف، از موضع دینی مبادرت کند: «بهطورکلی از نظر ما، باید مفاهیم عمیق و عالی اندیشه توحیدی از لابهلای اسلام سنتی به در آمده و در وهله اول بر جنبش بازگشت به قرآن تاکید شود تا مردم خود در شناخت مسائل توحیدی پیشقدم شده و به حالت انحصاری ایدئولوژی اسلامی در رابطه با روحانیت خاتمه دهند.» برای همین، صریحا اعلام میکرد که مقوله تقلید، «آن هم به همان شکل که در جامعه مطرح است» را قبول ندارد. این شکل رایج تقلید شرعی عموم از فقیه جامعالشرایط، به باور گودرزی، «مستلزم سلب آزادی انسان» بود، گرچه او اطاعت از معصومین(ع) را نافی آزادی انسان نمیدانست.
ریشه تفکر فرقانی همچنان باقی است
پیش پا افتادهترین نتیجه چنین نظام فکری و عقیدتی، برداشتهای بعید و بعضا خندهدار از قرآن و معارف دینی بود که البته در خدمت آرمانهای مد روز گودرزی و یارانش قرار داشت. در این روند، او واژگان قرآنی مانند عالم غیب و شهادت را به زیربنا و روبنا معنا میکرد و انسان کَنُود در سوره عادیات را به انسان کندرو.
گودرزی حتی از آیات مرتبط با مسائل جنسی هم ایدئولوژی مطلوب خود را بیرون میآورد و آیه مبارکه «والذین هم لفروجهم حافظون»[۱] را به کسانی که از افکار و اندیشههای انقلابی خود محافظت کرده و آنها را فاش نمیکنند تفسیر میکرد. بر این اساس، اطلاع از قواعد زبان عربی یا لغت و سیاق آیات قرآن، ضرورت چندانی نداشت و هر انسان مسلمانی میتوانست بدون بهرهگیری از این تواناییهای علمی، و البته بدون نیاز به رجوع به دانشمندان این فن، که حتما نافی آزادی او میبود! خود دست به تفسیر آیات الهی بزند. نه تنها تفسیر قرآن، که اظهار نظر درباره مسائل مختلف انسانی، اجتماعی و سیاسی مانند حکومت، ولایت فقیه، مالکیت و قانون اساسی نیز برای چنین افرادی آزاد و جایز خواهد بود.
تفسیر واژه فرج به اندیشه انقلابی، شاید در ابتدا یک پیامد مضحک و پیش پا افتاده از مشی خودبنیادانه گودرزی و فرقانیها باشد اما تداوم این رویکرد، یعنی فاصله گرفتن از دانشمندان و اولیای بحق دین، و بسنده کردن به نظر و فهم شخصی خود از اسلام، نتایجی سهمگین هم در پی داشت که خیلی زود در تضاد و تعارض گودرزی و یارانش، با نهضت اسلامی و جریان اسلام فقاهتی تحت رهبری امام خود را نشان داد. او که در مقام درک و فهم دین، خود را بینیاز از رجوع به فقیه و مستقل از آنها میدانست، دیگر فاصله چندانی نداشت با آنکه از نزد خود، حکم جواز ترور و تروریسم را نیز به آیات قرآن مستند کند و به حذف فیزیکی رقیب سیاسی دست بزند. بنابراین، آنچه گودرزی و یارانش را به خلق آن فاجعه خونین وا داشت، همین خودبنیادی و احساس بینیازی از کارشناسان دین بود، و نه قشریگری و تحجر دینی.
قشریگری، صرفا یک نتیجه از نتایج ممکن آن بریدگی از دامان فقاهت و اتکاء به نظرات شخصی غیرعالمانه بود که البته میتوانست در اشکال دیگری هم نتیجه بدهد. همانگونه که امروز، گروههای غربگرای مذهبی، با تکیه بر فهم شخصی خود از دین، دعوت به جدایی دین از سیاست میکنند و با اعلام بینیازی از نظرات صریح فقهای طراز اول شیعه در دوران معاصر، این برداشت شخصی خود را که متاثر از مد روز و اندیشه مسلط غربی است، بر دین و جامعه تحمیل میکنند.
مردمگرایی به شرط چاقو!
فرقان، همانند دیگر نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی، همزمان هم داعیه خلق و مردم را داشت و هم به خواستهها و آرای آنها بیاعتنایی میکرد. گودرزی، انقلاب اسلامی سال ۵۷ را «انقلاب گروههای پیشتاز خلق مستضعف ایران» میخواند که با «کودتای آخوندیسم» منحرف شدهبود. چنین اعتقادی، سکه رایج در میان تمامی گروههای اپوزیسیون، اعم از ملیگراها، لیبرالها، مجاهدین خلق، و گروههای چپ کمونیستی بود که سعی میکردند اقبال و علاقه مردم به روحانیت را با الفاظی چون کودتا و انحراف انقلاب توجیه کنند. با این حال، آنگاه که با این حقیقت روبهرو میشدند که روحانیت، بدون هرگونه دسیسه یا اعمال زور و فشار، و از طریق ساختارهای مردمسالارانه مانند انتخابات و همهپرسیهای ابتدای انقلاب توانستهبود آرای مردم را به دست آورده و از طرق قانونی، حاکمیت اسلام بر نظام پس از رژیم شاهنشاهی را مسلط کند، به بدگویی و اهانت به مردم روی میآوردند. گودرزی که به صراحت میگفت «هنوز در زمینه اداره مملکت فکر نکردهایم که چه گروه و دستهای عهدهدار آن باشند»، در نتیجه بدون داشتن هیچ ایده سیاسی مشخصی، به جنگ کور با روحانیت برخاستهبود، همزمان با شعار مردمگرایی و حمایت از تودههای مستضعف، آنها را به نادانی متهم میکرد و اقبال مردم به روحانیت را «مرهون ناآگاهی تودهها و حماقت آنها» برمیشمرد. این دم زدن از مردم را که بهتر است مردمگرایی به شرط چاقو بمانیم، عادت رایج اپوزیسیون جمهوری اسلامی بودهاست.
گروههای اطلاعاتی متعددی از ارتش، سپاه، کمیتهها و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، برای شناسایی و دستگیری اعضای گروه فرقان تلاش کردند و در چند مرحله، تعداد ۴۹ عضو این گروه بازداشت شدند. چهارم بهمن ۵۸ نخستین جلسات محاکمه آنها آغاز شد و سرانجام اکبر گودرزی در سوم خرداد ۵۹ اعدام شد.
شهید آیتا... مطهری، که شاخصترین قربانی افکار پیچیده و نفسانی رهبران فرقان بود، از پیش از پیروزی انقلاب و از طریق مطالعه آثار تفسیری گودرزی و نظایر او، با این جریان آشنا شدهبود. او در مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری، که از آثار درخشان ایشان و با هدف افشای پیروان اسلام منهای روحانیت نوشته شدهاست، دو نگاه خوشبینانه و بدبینانه را درباره فرقانیها و امثال آنها عرضه داشتهاست که شاید برای امروز ما نیز همچنان راهگشا باشد: «ما نظر به این که در این نوشته آثار و علائم خامی و بیسوادی را فراوان میبینیم و به چند نمونه اشاره خواهیمکرد، ترجیح میدهیم فعلا ماتریالیسمی [۲] را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ میشود، ماتریالیسمی اغفالشده بنامیم و اگر پس از این تذکرات، باز هم راه انحرافی خود تعقیب کردند، ناچاریم آن ماتریالیسم را ماتریالیسم منافق اعلام نماییم.»
ترور ناکام رهبر آینده
گروه فرقان، ترورهای ناکام هم داشت که مهمترین آنها، ترور آیتا... سیدعلی خامنهای در ششم تیر ۱۳۶۰ است. فاصله نزدیک این ترور با واقعه هفتم تیر، که یک روز پس از آن رخ داد و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به قتل آیتا... بهشتی و ۷۲ تن از اعضای حزب جمهوری و مسئولان کشور اقدام کرد، باعث شد این ترور هم تا مدتها به حساب منافقین گذاشته شود. با این حال، اسناد و شواهدی که بعدا به دست آمد و اعترافات اعضای گروه نشان داد این ترور، باید کار بازماندگان گروهک فرقان و یاران اکبر گودرزی باشد. اعدام گودرزی یک سال پیش از آن، این احساس را به وجود آورده بود که کار گروهک فرقان به پایان رسیده اما انجام یکی دو ترور دیگر در سال ۶۰ که البته ناکام بودند، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را از وجود بقایای این گروهک آگاه کرد. این افراد که «رهروان فرقان» نامیده شدهبودند، با محوریت محمد متحدی، نفر دوم گروه که تا آن زمان ناشناخته باقی ماندهبود، به یک سازماندهی مجدد دست زدند اما طولی نکشید دوباره در دام نیروهای اطلاعاتی قرار گرفته و متحدی، در محل نماز جمعه تبریز، شهر محل شهادت آیتا... قاضی طباطبایی به دار مجازات آویختهشد. ترور ناکام آیتا... خامنهای سبب شد ایشان در جلسه روز بعد در حزب جمهوری حاضر نباشد و به نوعی از مرگ حتمی نجات یابد. یک لحظه جابهجایی وی در پشت تریبون مسجد ابوذر باعث شده بود شدت انفجار و ترکشهای بمب منفجرشده در ضبط صوت، بیش از آنکه به اندامهای حیاتی بدن آسیب بزند، با دست راست ایشان برخورد کند. آیتا... خامنهای، اگرچه تا مرز شهادت پیش رفته و مرگ را با تمام وجود احساس کرده بود اما سرنوشت این گونه رقم زد که بماند و در مسیر پر فراز و نشیب آینده انقلاب و جمهوری اسلامی، عهدهدار نقشهایی مهم و سرنوشتساز شود. دریافت و احساس این معنی، چیزی بود که برای شخص ایشان هم ملموس و آشکار شد: «در همان اولین روزهایی که حالم بهتر شده بود، یک نکتهای به ذهنم رسید که بعد هم همواره این را خدمت امام و مردم تکرار کردم و آن این بود که گفتم من با این حادثه بایستی میمردم اما اینکه خدا مرا نگه داشت، حدس میزنم یک مسئولیتی در انتظارم باشد که بایستی آن مسئولیت را به دوش بگیرم و یک جای خالی را باید پر کنم.»
پانوشت:
۱) و آنان که نگهدارنده دامنشان [از شهوتهای حرام] اند. (سوره مومنون، آیه۵ - ترجمه استاد انصاریان)
۲) ماتریالیسم یه معنای مادهگرایی است و به تفکرات و جهانبینی مادی و غیرالهی که منکر امور غیرمادی و غیبی و روحانی است اشاره دارد.
در نگارش این یادداشت از دو کتاب جهل مقدس؛ اکبر گودرزی (رهبر گروه فرقان) به روایت اسناد، نوشته عباسعلی بخشی، و گروه فرقان، نوشته علی کردی استفاده شدهاست.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: حمید انصاری فرقان فرقانیسم جمهوری اسلامی اکبر گودرزی گروه فرقان مد روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۴۴۵۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
منافقین تروریست پس از حمله به منزل شهید نوری تاجر و ترور وی منزل مسکونی این شهید را پیش چشمان مادرش به آتش کشیدند. - اخبار رسانه ها -
مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛ ترور یک نوجوان پیش چشمان مادرش و آتش زدن خانه
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، شهید سعید نوری تاجر در سال 1342 در خانوادهای مذهبی متولد شد.
در روزهای انقلاب این شهید در صحنههای مبارزه با رژیم شاه با حضور در راهپیماییها، حمل پلاکاردها و توزیع اعلامیهها مشارکتی فعال شد.
شهید نوری تاجر پس از پیروزی انقلاب علاوه بر فعالیت در سنگر مدرسه و زمینه های هنری و فرهنگی و تبلیغاتی به جهاد سازندگی پیوست و به اتفاق جمعی دیگر از جهادگران عازم روستاهای محروم کردستان شد.
وی پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه جمعی از جهادگران به منظور سمپاشی و ضد عفونی کردن محیط جبهه عازم مناطق عملیاتی شد.
این شهید گرچه از لحاظ جسمی در وضعیتی مناسب به سر میبرد ، اما آنچنان در اشتیاق انجام وظیفه فعال بود که عاقبت در اثر گرمای سوزان بیابان های دشت ذهاب و قصرشیرین با تنی رنجور و تب شدید به وسیله همرزمانش به تهران بازگردانیده شد.
وی پس از بهبودی و گذراندن دوره نقاهت به آرزوی شهادت به جبهه بازگشت.
شهید نوری تاجر گرچه به عنوان شاگرد ممتاز در امتحانات گزینش دانشکده تربیت معلم قبول شده بود اما جبهه را به دانشکده ترجیح داد و به عنوان عضوی از بسیج گاهی به پاسداری از حوالی بیت امام خمینی (ره) مشغول میشد.
روز شهادت
حوالی اذان مغرب در روز بیست و دوم تیر 1361، نزدیک افطار دو نفر از تروریستهای منافق به منزل آنها میروند، سعید در کنار مادرش بر سر سفره افطار در انتظار نوای اذان نشسته بود، زنگ به صدا در آمد و سعید از جا بلند شد و درب را باز کرد و در همان لحظه اول با مشاهده تروریستها به ماهیت آنها و نقشه شومی که در سر داشتند، پی برد و درب را به روی آنها بست.
در این لحظه یکی از تروریستها از فرصت استفاده کرده و پایش را جلوی درب گذاشت و چند تیر به سوی سعید شلیک کرد، سعید با تمام قوا درب را نگه داشت اما به دلیل جراحات وارده و درد و خونریزی با پیکری خون آلود بر زمین افتاد، سپس تروریستها به درون خانه هجوم آورند و پس از بازرسی منزل، خانه را به آتش کشیدند.
مادر سعید سراسیمه پیکر پاک فرزند مجروح را در آغوش کشید و سر وی را بر بالین خود گذاشت، منافقین در همین حال گلولهای به گلوی این شهید شلیک کردند و در حالی که خانه در شعلههای آتش می سوخت، از صحنه فرار کردند.
روایت روزنامه اطلاعات از این جنایت
دو موتور سوار زنگ میزنند و سعید نوری پاسدار بسیجی 19 سالهای که دیری نیست از جبهه آمده است علیرغم همه دقتهای امنیتی که همواره بدان معتقد بود و مراعات میکرد اینبار با اندکی غفلت در را کمی باز میکند.
منافقین لوله اسلحه را از شکاف در به داخل آورده و سعید را به رگبار میبندند. سعید روزه دار بود و با خون خود افطار کرد. آن سوتر مادر مقاوم او بود که همراه کودک یک ساله اش تازه بر سر سفره افطار نشسته بود و منتظر سعید بود و دیگر هیچ کس در خانه نبود. در نیمه باز، صدای شلیک نیز همچنان بلند، شیشهها شکسته، بچه یک ساله با شدت تمام فریاد زنان و پیکر خونین و رشید سعید فرو افتاده بر خاک و چه غریب و چه قهرمان و چه مظلوم. طنین اذان هنوز در فضاست و هوا رو به تاریکی است و سفره افطار همچنان گسترده و منافق تروریست اتاقها و کمدها را میچرخد که بقیه کجایند؟ غریبانهتر از این چگونه ممکن است؟ خانه را به آتش میکشند و در آخرین لحظات مغز سعید را با تیر خلاص میکوبند و میگریزند و این فاجعه پیش چشمان مادری رخ میدهد که پیکر پر خون فرزندش را در آغوش کشیده است و آنها با قساوت یک جلاد خود فروخته مسخ شده حتی همین صحنه را نیز میبینند و بازهم از سعید نمیگذرند و تیری دیگر به او شلیک میکنند.
منبع: میزان
انتهای پیام/